saba

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

اگر میخاهی خوشبخت شوی،برای خوشبختی دیگران بکوش

08 دی 1396 توسط مريم كريمي

💎پیرمرد هر بار که می خواست اجرت پسرک واکسی کر و لال را بدهد، جمله‌ای را برای خنداندن او بر روی اسکناس می نوشت. این بار هم همین کار را کرد.

پسرک با اشتیاق پول را گرفت و جمله‌ای را که پیرمرد نوشته بود، خواند. 

روی اسکناس نوشته شده بود: وقتی خیلی پولدار شدی به پشت این اسکناس نگاه کن. 

پسر با تعجب و کنجکاوی اسکناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه کند.

پشت اسکناس نوشته شده بود: کلک، تو که هنوز پولدار نشدی!

پسرک خندید با صدای بلند؛ هرچند صدای خنده خود را نمی‌شنید …

‘اگر می خواهی خوشبخت باشی، برای خوشبختی دیگران بکوش’

 نظر دهید »

آیا ما لااله الا الله را با دلهایمان آموخته ایم؟؟؟

27 آذر 1396 توسط مريم كريمي

💭شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان می داد ، آنرا برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می کرد.
💭 روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست می داشت. شیخ همواره طوطی را محبت می کرد و او را در درسهایش حاضر می کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید: ✨لااله الا اللّه
💭 طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت. اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه می کند. وقتی از او علت را پرسیدند گفت : طوطی به دست گربه کشته شد. گفتند برای این گریه می کنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم. شیخ پاسخ داد: من برای این گریه نمی کنم. ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد ، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد.
💭 با آن همه لااله الاالله که می گفت ، وقتی گربه به او حمله کرد ، آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش می گفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.
💭 سپس شیخ گفت می ترسم من هم مثل این طوطی باشم ! تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم ، زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است! 
آیا ما لااله الااللّه را با دلهایمان آموخته ایم؟!

 نظر دهید »

گفت:پسرها چقدر چشم ناپاک شده اند

27 آذر 1396 توسط مريم كريمي

گـفت: پسـرها چقـدر چشـم نـاپـاک شـده انـد … یک بـار پشـت سـرش راه افتـادم … در کوچـه اول ، پسـر جـوانی ایسـتاده بود ! تا نگـاهش به او و مانتـوی تنـگش افتـاد نیشـخندی زد و به سـر تا پـای انـدام دخـتر خیـره شـد … همـان پسـر ، وقـتی مـن از جلـویش عبـور کـردم … سـرش را پایـین انداخت و سرگـرم گوشی مـوبایلـش شـد ! در کوچـه دوم که کمـی هـم تنـگ بـود … چنـد پسـر در حـال حـرف زدن و بلـند بلـند خندیدن بودنـد دخـتر که نزدیکـشان شـد ، نگـاه ها هـمه سمـت انـدام … و موهـای بلـند دخـترک چرخـید. یکـی از پسـر ها نیشـخندی زد و دیگـری کاغـذی را در کـیف دخـتر انداخـت. تنـه دخـتر ، هنـگام عبـور از آن کوچه تنگ به تنـه پسـر ها خـورد ! همـان پسـر ها ، وقـتی مـن نزدیک شـدم … راه را بـرای عبـور مـن باز کـردند و صـدایشـان را پایـین آوردنـد. و همیـنطور در کوچه سـوم ، خیـابـان ، بـازار … اصـلا قبـول چشـم ها هـمه نـاپـاک …! امـا ◄تــــو► چـرا با بـی حجـابی ، طعـمه شـان میـشوی بانـو …

 نظر دهید »

مهدویت

20 آذر 1396 توسط مريم كريمي

 تو نامت عشق

کلامت عشق

تمام خلق وخویت عشق

منم مخلوق

منم بی تاب لذّتها

منم جامانده ازاین عشق

تو آن آیینه ای هستی

که چشم از روی تو بستم

وتو با مهر والایت

مرابخشیدی وخواندی

برایم قصه ای ازعشق

 1 نظر

سه گام با امام علی(ع)

20 آذر 1396 توسط مريم كريمي

🌸سه گام با امام علی علیه السلام🌸
گام اول:

«دنیا دو روز است…یک روز با تو و روز دیگر 

علیه تو 

روزی که با توست مغرور مشو و روزی که 

علیه توست ناامید مشو…
زیرا هر دو پایان پذیرند …»
گام دوم:

«بگذارید و بگذرید ….. ببینید و دل نبندید .
چشم بیاندازید و دل نبازید…. که دیر یا

زود …… باید گذاشت و گذشت…»
گام سوم:

«اشکهاخشک نمیشوندمگر بر اثر قساوت قلبها 
و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب
زیادی گناهان»
‌🌹

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

saba

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس